elinews
|
||
خبرگزاری:ellinews مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . ادامه مطلب ... درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|